دلتنگی های زنانه

دلنوشته و شعرهای عاشقانه

دلتنگی های زنانه

دلنوشته و شعرهای عاشقانه

هنگامه هشیاری


ابرهای مغموم
گرفته دیده امید،
لابه های پیوسته
بر فرش آلوده
به خونابه اذکار،
حنجره های خراشیده
به تکرار استغفار
و پیچکهای قد کشیده
تا سراب فانوسهای دور
که بر ضریح رمالها،
مسحور،
دخیل شعله می بندند.
نه شاخه های ترسان
ابرهای تیره میدرند
نه دانه های تسبیح
شب تابهای شام تارند
و نه هیچ اشکی
التیام دردهای خاک خون آلود.
در پس سایه های موهوم
که بر تار انگشتان ارتجاع
میرقصند،
جز ایستادگان بسته بر تیرک دار
که گواهند بر شعله های بیداری
و ستارگان محبوس،
پاره های شعاع خورشید،
شبزدگان را نشانی دیگر از
فردا نیست.
به شاهدان مدهوش بگو:
"هنگامه هشیاری ست"
که این حصار تاریک
تنها به شرار رسولان شبگیر
سوختنی ست
و مسند ظلام
به هزار پرتو اشرف
که بر مدار صبح "مسعود"
تیرک روشنایی میکارند
عن قریب فروریختنی ست.

https://www.facebook.com/nili.khalatbari/posts/409822220267998?__cft__[0]=AZUGIAxDeKdr86zZBpuTgax45bg27tTxI35-hAGqc9y5XR6ETYfid2syVS-cljp82lB6ktfP6jB2Xrv7XkVYgS5nbbdsle6Qpp8seoX-jxtFS1yFpghgK2yF7BVAy6-jM08&__tn__=%2CO%2CP-R