دلتنگی های زنانه

دلنوشته و شعرهای عاشقانه

دلتنگی های زنانه

دلنوشته و شعرهای عاشقانه

خاطرات یک زن ایرانی -بخش اول

تولد یک زن
حجم آفتابی دیگر بر شانه صبح یخ زده ام سنگینی می کند.
باز هم مشق هرروزه زندگی با یک سمفونی از بتهوون یا باخ ...
کتری آب که سوت میکشد چرتم را پاره میکند.
چه خواب
می دیدم؟
که می داند؟
شاید آغاز فصلی نو ....
میز صبحانه با گلدانی از گلهای خشکیده،
همچون من مات و غرق در سکوت....
و پچ پچ های عاشقانه ات در اتاق خواب...
چه فرقی میکند مخاطب که باشد.
لقمه را در دهانم میگذارم.
طمع نان و پنیرم سالهاست که تکراری ست.
همیشه تلخ...
از در که بیرون میروی
فصل مشترکمان به پایان می رسد.
ظرفها را در حوضچه نوستالژی زندگی ام میشویم.
راستی امروز چند ساله شده ام؟!!..
تقویم خانه در بهتی سنگین فرو‌رفته.
اینجا کسی تاریخ نمیداند.
در غبار آینه چهره زنی پیداست.
خسته، ناامید، با چشمانی بی فروغ..
و چند تار موی سفید زودهنگام
جدیدترین خبر امروزش است.
امید فروریختن دیوار انتظار روزمره را
از صفحه موبایلم می ربایم
و موهایم را شانه میزنم.
هوای رخوت انگیز خانه،
پیچ و تاب موزون گیسوانم را آشفته می کند.
در چهره زن خیره میشوم.
نقش لبخندی سرخ بر لبان رنگ پریده اش میکشم.
" بخند.حتی اگر خندیدن جرم باشد..."
پالتویی که هیچوقت برازنده ام نبود به تن میکنم.
کمربندم را محکم میبندم.
و ایمان دارم که هنوز هم میتوانم با کفش های پاشنه بلند راه بروم.
به پشت سر نگاهی میکنم.
و کتانی های خسته ام که برایم دست تکان می دهند.
به امید دیدار؟؟؟!! نه ...اینبار نه!
خاطراتم را جا میگذارم.
با چمدانی پر از فردا میروم سبکبال و رها.
درب را که میگشایم
هوای سرد زمستانی
بوی نای خانه را از تنم می زداید.
به راه می افتم و زیر لب زمزمه می کنم...
"ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش"
و کفشهایم که با کوچه هم آواز میشوند:
تق تق.... تق تق..... زنی می آید..
زنی تنها می آید!!!!




نیلوفر خلعت بری - 21 دسامبر 2020 ساعت 4:25 قبل از ظهر

دلتنگی های دخترانه

 گناه زن چه بود؟؟؟



از آن روز که رقص گیسوانمان در موسیقی باد حرام شد از آن روز که پیکرمان رنگ آفتاب بخود ندید از آن روزها که تیغ بر سرخی لبانمان کشیدند از آن روز که محکوم شدیم به کنج عزلت و خانه نشینی ملاک عفافمان شد. از آن روز که شادی گناه بود و غم روزمرگی مان. از آن روز که نگاه مرد، شد گناه زن. از آن روز که برچسب قبح بر خنده هامان زدند.از آنروز که حذف شدیم خط خوردیم.دیوار امیدمان آنقدر کوتاه شد که دیگر جایی برای آویختن قاب آرزوهایمان باقی نماند. بجایش بر قلبمان پنهانی نقش فردا کشیدیم. آن روز که پوست احساس را میخراشیدند تا مبادا عشق را مجسم کند. پاکی را از روی دامنها زدودند تا بر چادر و چارقد نقش کنند. از آن روز که خیاطان تنها بر قامت مرد ردای سالاری دوختند از آن روز که حق انتخاب از ما گرفته شد.گلویمان را فشردند تا راه فریاد بر ما ببندند. از آن روز که شعر فریبندگی و فریبکاری شد تمثال زن.آن روز که گم شدیم در کوچه پس کوچه های کودکی تا شرم بلوغ را بر پیشانیمان فرو کنند. از آنروز که ناقص العقل و ضعیفه خوانده شدیم.آن روز که جنسیت شد ملاک برتری. آن روز که قامت دختران بنوع خلقتش خمیده شد. از آن روز که خط دیدمان را تا زمین تنزل دادند چرا که سقوط بشر از عرش به فرش را بنام زن نگاشته بودند... از خاطره تمام آن روزها تا کنون تنها یک سوال در ذهنم باقی مانده :....


آیا به راستی سیب سرخ را حوا چیده بود؟؟؟


نیلوفر خلعت بری 

https://m.facebook.com/story.php?

story_fbid=337314954185392&id=100037206706576

۵ اکتبر ۲۰۲۰-ساعت۲۳:۱۸

"http://faryade-zanane-irani.spotblog.com